نام یکی از دهستانهای بخش قاین شهرستان بیرجند است. موقعیت دهستان کوهستانی و هوای آن معتدل مرطوب و در منطقۀ قاینات خوش آب و هوا و حاصلخیزترین دهستانها محسوب می شود. آب در تمام نقاط دهستان شیرین و گواراست. محصول عمده این دهستان زعفران است. از سایر محصولات غلات و حبوبات به خوبی به عمل می آید. این دهستان از 46 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 14460 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش قاین شهرستان بیرجند است. موقعیت دهستان کوهستانی و هوای آن معتدل مرطوب و در منطقۀ قاینات خوش آب و هوا و حاصلخیزترین دهستانها محسوب می شود. آب در تمام نقاط دهستان شیرین و گواراست. محصول عمده این دهستان زعفران است. از سایر محصولات غلات و حبوبات به خوبی به عمل می آید. این دهستان از 46 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 14460 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
کلاه خود. کلاهی آهنی که در روزهای جنگ بر سر گذارند. (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) ، نوعی خیمۀ کوچک. (فرهنگ فارسی معین) : درطارم آمد بر دست راست خواجه بونصر بنشست در نیم ترک چنانکه در میانۀ هر دو مهتر افتاد. (تاریخ بیهقی ص 139). امیر گفت به نیم ترک رو و خازنان و مشرفان را بگوی... همگان را خلعت دهند. (تاریخ بیهقی ص 241). کوتوال و سرهنگان دررسیدند و حاجب بزرگ بلکاتکین ایشان را به نیم ترک پیش خویش بنشاند. (تاریخ بیهقی ص 220). گر شود ناظر به سقف نیم ترکت آسمان بر زمین افتد کلاه از فرق ترک پنجمین. سلمان ساوجی
کلاه خود. کلاهی آهنی که در روزهای جنگ بر سر گذارند. (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) ، نوعی خیمۀ کوچک. (فرهنگ فارسی معین) : درطارم آمد بر دست راست خواجه بونصر بنشست در نیم ترک چنانکه در میانۀ هر دو مهتر افتاد. (تاریخ بیهقی ص 139). امیر گفت به نیم ترک رو و خازنان و مشرفان را بگوی... همگان را خلعت دهند. (تاریخ بیهقی ص 241). کوتوال و سرهنگان دررسیدند و حاجب بزرگ بلکاتکین ایشان را به نیم ترک پیش خویش بنشاند. (تاریخ بیهقی ص 220). گر شود ناظر به سقف نیم ترکت آسمان بر زمین افتد کلاه از فرق ترک پنجمین. سلمان ساوجی
نوعی از کمان. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع). کمان تخش. (انجمن آرا) (برهان قاطع) (رشیدی) (جهانگیری) : وزن کمان بلندترین ششصد من نهاده اند و مر آن را کشکنجیر خوانده اند و آن مر قلعه ها را بوده فروترین یک من بود و مرآن را بهر کودکان خرد سازند و هرچه از چارصد من تا دویست وپنجاه من چرخ بود، هرچه از دویست وپنجاه من فرودآید تا به صد من نیم چرخ بود و هرچه از صد من فرود آید تا به شصت من آن کمان بلند بود. (نوروزنامه). نیزرجوع به تخش و چرخ در این لغت نامه شود: به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست خدنگ پیش به زه کرد و نیم چرخ به چنگ. فرخی. در ملک خنجر ملک و نیم چرخ او بحری است پر جواهر و چرخی است پرشهاب. مختاری. گردن چو نیم قوس و در آهنگ تک چنان کز نیم چرخ وهم جهد ناوک کمان. اثیر. از نیم چرخ خویش پرانید بر هوا با کرکسان چرخ پر کرکس و خدنگ. سوزنی. شود به صورت کفگیر چرخ پنگانی چو نیم چرخ بر این چرخ عشوه گر سازد. مجیر
نوعی از کمان. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع). کمان تخش. (انجمن آرا) (برهان قاطع) (رشیدی) (جهانگیری) : وزن کمان بلندترین ششصد من نهاده اند و مر آن را کشکنجیر خوانده اند و آن مر قلعه ها را بوده فروترین یک من بود و مرآن را بهر کودکان خرد سازند و هرچه از چارصد من تا دویست وپنجاه من چرخ بود، هرچه از دویست وپنجاه من فرودآید تا به صد من نیم چرخ بود و هرچه از صد من فرود آید تا به شصت من آن کمان بلند بود. (نوروزنامه). نیزرجوع به تخش و چرخ در این لغت نامه شود: به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست خدنگ پیش به زه کرد و نیم چرخ به چنگ. فرخی. در ملک خنجر ملک و نیم چرخ او بحری است پر جواهر و چرخی است پرشهاب. مختاری. گردن چو نیم قوس و در آهنگ تک چنان کز نیم چرخ وهم جهد ناوک کمان. اثیر. از نیم چرخ خویش پرانید بر هوا با کرکسان چرخ پر کرکس و خدنگ. سوزنی. شود به صورت کفگیر چرخ پنگانی چو نیم چرخ بر این چرخ عشوه گر سازد. مجیر
نیم رخ. نیم چهره. رجوع به نیم چهره شود، نسناس. (یادداشت مؤلف). رجوع به نسناس شود: ز مردم هم آنجا به هرسو رمه بدیدند پویان برهنه همه به یک چشم و یک رو و یک دست و پای به تک همچو آهو جهنده ز جای دو تن هم بر استاد ز ایشان به هم بدی یک تن از مانه بیش و نه کم به یک بار هرکس کش آهنگ کرد کز آن نیم چهران برآرندگرد. اسدی
نیم رخ. نیم چهره. رجوع به نیم چهره شود، نسناس. (یادداشت مؤلف). رجوع به نسناس شود: ز مردم هم آنجا به هرسو رمه بدیدند پویان برهنه همه به یک چشم و یک رو و یک دست و پای به تک همچو آهو جهنده ز جای دو تن هم بر استاد ز ایشان به هم بدی یک تن از مانه بیش و نه کم به یک بار هرکس کش آهنگ کرد کز آن نیم چهران برآرندگرد. اسدی
نوعی کمان تیر اندازی که وزنه آن از 250 تا 100 من بود: کمان تخش: (خصم از شکوه عدل تو بگریخت چون شهاب از جرم نیم چرخ نجسته شهاب تو) (عثمان مختاری. چا. همائی. 477)
نوعی کمان تیر اندازی که وزنه آن از 250 تا 100 من بود: کمان تخش: (خصم از شکوه عدل تو بگریخت چون شهاب از جرم نیم چرخ نجسته شهاب تو) (عثمان مختاری. چا. همائی. 477)